بایگانی برچسب برای: ملایر

نخستین مدارس ملایر

قدیمی‌ترین مدرسه‌ی ملایر، در سال 1285 شمسی (یعنی 115 سال پیش) به کوشش مرحوم سیف الدوله با مدیریت «مجد السادات» در پارک ایجاد شد. چندین سال بعد، مدیر مدرسه‌ی پارک، «مرحوم خان‌باباخان» در داخل شهر، مدرسه‌ی چهار کلاسه‌ای بنا نهاد (1293 شمسی). این مرد بسیار متدین و در کار تعلیم و تربیت جدی بود. او چندین سال صادقانه در ملایر خدمت کرد و باعث گسترش دانش و ادب در میان جمع بسیاری از جوانان ملایری شد.

«خان‌باباخان» در ملایر با نام «مدیر» معروف بود و مدرسه‌اش که «مدرسه‌ی علمی اسلامی» نام داشت، عموماً با نام «مدرسه‌ی مدیر» شناخته می‌شد. در سال 1295 مدرسه‌ی ابتدایی و متوسطه‌ی آمریکایی در ملایر تأسیس شد. دکتر نجفقلی خان طبیب حاذق و روشنفکر ملایری، در این راه کوشش کرد و با هیئت‌های مذهبی آمریکایی در همدان تماس گرفت و آن‌ها را تشویق به تأسیس مدرسه در ملایر کرد. هزینه‌ی ساختمان و اثاثیه‌ی این مدرسه را هم «مرحوم اسدالله خان لطفعلیان» تدارک دید و سال‌ها این مخارج را به عهده داشت.

از جمله‌ی معلمین پر تلاش در مدرسه‌ی آمریکایی می‌توان به «جرج زیکلر»، «جان واتسن» و «خانم واتسن» اشاره کرد. این مدرسه در سال 1309 تعطیل شد و در محل آن یک دبستان پسرانه با نام «دبستان اسدی» تأسیس شد.

در سال 1298 نخستین دبستان دولتی در ملایر، به مدیریت «مرحوم حسینقلی میرزا» تأسیس شد. در سال 1305 هم نخستین دبستان دخترانه با سعی و همت خانم فخر الحاجیه سهرابی به وجود آمد. این دبستان بعدها به نام «دبستان فخریه» معروف شد.

این تلاش‌ها ادامه پیدا کرد و نهایتاً در حوالی 50 سال پیش، ملایر دارای 12 دبستان و 3 دبیرستان پسرانه و 5 دبستان و یک دبیرستان دخترانه بود. در این روزگار روستاهای ملایر نیز دارای چهل دبستان پسرانه و دو دبستان دخترانه بودند که بعضی شش کلاس و بیشترشان چهار کلاس داشتند.

منبع: ابراهیم صفایی، تاریخ ملایر، چاپ شرق، ص 7 ال 9.

مربای زردآلو

مربای زردآلو با شیره انگور

مواد اولیه برای مربا زردآلو:

زرد‌‌آلو
شیره انگور ملایر
(به ازای هر یک کیلو پره زردآلو ۵۰۰ تا ۷۵۰ گرم شیره انگور)
آب

هسته زردآلو‌ها را می‌گیریم و داخل ظرف می‌ریزیم. شیره‌انگور رو با آب مخلوط کرده تا مثل شربت بشود. سپس زردآلو را اضافه می‌کنیم و روی شعله با حرارت زیاد می‌گذاریم تا به جوش بیاد. بعد از اینکه به جوش آمد، شعله رو کم می‌کنیم و میگذاریم تا غلیظ بشه. حدود یک ساعت بعد مربای زردآلو شما اماده است😋

چند نکته تکمیلی:

اول: می‌توانید بهش هل، زعفران یا طعم‌دهنده دیگر اضافه کنیم.

دوم: میزان شیره بستگی به ذائقه شما دارد، می‌توانید بیشتر یا کمتر از مقدار نوشته شده باشد.

سوم: این مربا برای افرادی که دچار کم‌خونی هستند عالیه. چون هم زردآلو هم شیره‌انگور بسیار توصیه شده است و ترکیب این دو فوق‌العاده است.

میتونید دستورهای دیگه این مربا خوشمزه رو از اینجا زیر دنبال کنید.

 

مصاحبه

مصاحبه با هفته‌نامه فرهنگ‌ملایر

– ابتدا خودتان را معرفی کنید.

کیمیا موسوی: ما سه جوان ملایری هستیم. من کارشناسی ارشدم را به تازگی در پژوهشکده‌ی علوم شناختی به پایان رسانده‌ام. امیر برادر من در دانشگاه تهران، تاریخ علم خوانده‌است و پریسا در دانشگاه امیرکبیر، دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت کسب و کار است.

پریسا یارمحمدی: کسب و کار فعلی ما عرضه‌ی محصولات ملایر با بسته‌بندی و ظاهر مناسب است. ما در کنار هر محصولی که ارائه می‌کنیم، داستان‌هایی از تاریخ و فرهنگ ملایر هم عرضه می‌کنیم.

– با چه هدفی شروع به این فعالیت کردید؟

کیمیا: خیلی پیش می‌آمد که بعضی از دوستان و آشنایان ما از شهرهای دیگر به دنبال سوغاتی با کیفیت ملایر بودند. ما متوجه شدیم که در شهرهای دیگر، بعضی اوقات محصولاتی که به نام شیره و کشمش ملایر فروخته می‌شود، محصولات بی کیفیتی هستند و این دارد به وجهه‌ی شهر ما و دارایی‌های فرهنگی آن ضربه می‌زند. برای ما خیلی مهم است که بقیه در مورد شهر ما چه خاطره و اطلاعاتی دارند و آیا ملایر را با تمام ظرفیت‌های فرهنگی و گردشگری‌اش می‌شناسند یا نه.

پریسا: من هم مهمترین هدفم برای شروع، ایجاد فضایی برای عرضه‌ی تصویر خوب و شایسته از ملایر بود. چون واقعاً خلأ فروش محصولات ملایر در بسته‌بندی‌های خوب و زیبا احساس می‌شد.

کیمیا: ما چند هدف داشتیم. اول اینکه بتوانیم سوغاتی‌های ملایر را به صورت درجه یک و با بهترین کیفیت به دست مردم بقیه‌ی شهرها برسانیم و در کنارش در مورد تاریخ و فرهنگ ملایر سخن بگوییم. بعد اینکه به معیشت پایدار کشاورزان و تولیدکننده‌های ملایری کمک کنیم که به واسطه‌ی ما محصولاتشان را به دست مصرف‌کنندگان بیشتری برسانند.

سیدامیر موسوی: برای من جرقه‌ی اولیه در آفریقا اتفاق افتاد. زمانی که در اوگاندا بودم، یک فروشنده‌ی سیاه‌پوست کارتن یک جعبه کشمش را به من نشان داد و گفت: این از ایران آمده؟ نگاه کردم و دیدم کارتن کشمش طلایی است و از ایران آمده. با خودم گفتم که عجب. یعنی محصولات زادگاه پدری من، می‌تواند حتی در یک قاره‌ی دیگر این‌طور مشتری و خواهان داشته باشد؟! از آن به بعد روزی نبود که به کشمش ملایر فکر نکنم یا از آن حرفی نزنم.

– اهداف شما برای آینده‌ی این کار چیست؟

پریسا: اینکه بتوانیم محصولات کشاورزی شهرمان ملایر را در سراسر جهان با کیفیت ارائه کنیم.

سیدامیر: دقیقاً برای من هم این موضوع مهم است. رسیدن به بازار گسترده‌ی جهانی.

کیمیا: یکی از برنامه‌های دیگر شیخعلی میرزا هم، برگزاری تور ملایرگردی، انگورچیدن و شیره‌گیری در ملایر است. همان‌طور که گلاب‌گیری در کاشان یا فصل شکوفه‌های گیلاس در شیراز در صنعت گردشگری این شهرها قابل توجه است، ملایر هم این قابلیت را دارد که در اواخر شهریورماه میزبان گردشگران داخلی و خارجی باشد تا بتوانند شکوه کار دسته‌جمعی و هنر شیره‌پزی کشاورزان ملایری را از نزدیک ببینند و این رویداد، خاطره‌ای از تاریخ و فرهنگ ملایر باشد.

 

– چرا ملایر؟ چرا این کار را در تهران یا شهرهای دیگر انجام ندادید؟

کیمیا: خب ما ملایری بودیم. ملایر واقعاً از نظر تاریخی و فرهنگی غنی است و قابلیت این را دارد که بتوانیم بر مبنای آن پایه‌های کارمان را محکم کنیم. می‌توان ساعت‌ها از ملایر و داستان‌های فرهنگی آن صحبت کرد.

پریسا: طبیعتاً هر شخصی به شهر و وطن خودش علقه‌ی بیشتری دارد. ما هم دوست داریم برای شهرمان کاری کرده باشیم.

امیر: البته به نظر من این رابطه دو طرفه است. یعنی همان‌طور که ما می‌خواهیم به ملایر سودی برسانیم، ملایر هم امتیاز و برتری کار ماست. من یاد گرفته‌ام که برای داشتن مخاطبان جهانی، خیلی اوقات ما باید به سراغ بومی‌‌ترین و شخصی‌ترین داشته‌هایمان برویم. همان‌طور که مثلاً رمان کلیدر محمود دولت آبادی در سبزوار که زادگاه خود اوست، روایت می‌شود و این امتیاز دولت‌آبادی بر نویسندگان دیگر است. اگر دولت‌آبادی می‌خواست یک رمان تهرانی یا آمریکایی بنویسد این امتیاز و برتری را دیگر نداشت.

– چه شد که اسم «شیخعلی میرزا» را انتخاب کردید؟

سیدامیر: شیخعلی میرزا نام نخستین حاکم ملایر است. همان کسی که بعدها با لقب شیخ‌الملوک مشهور شد.

کیمیا: اتفاقی که در ملایر دیدیم این بود که اشخاصی مانند سیف‌الدوله یا کریم‌خان زند از نام‌هایی هستند که زیاد به آنها پرداخته شده‌است. ولی از بعضی اشخاص نامی نیست. قسمت‌هایی از تاریخ ملایر دست‌نخورده باقی مانده‌است که بهتر بود به سراغ آن برویم.

فایل pdf این مصاحبه 👇🏻

هفته‌نامه فرهنگ‌ملایر

عمارت تاریخی لطفعیان‌(موزه ملایر)

عمارت تاریخی لطفعلیان‌(موزه ملایر)

در خیابان شهید مصطفی‌خمینی ملایر یک خانه قدیمی به یادگار از دوره قاجار وجود دارد که در سال ۱۳۸۰ به عنوان آثار ملی میراث فرهنگی ثبت و تبدیل به موزه ملایر شد.

این عمارت قدیمی متعلق به شخصی به اسم محسن‌مصدوقی معروف به مصدوق‌الممالک بوده است. که این لقب را مظفرالدین شاه به او داده است. او در سال ۱۲۶۰به همراه خانواده خود از اراک به ملایر مهاجرت کرد و زمین های زیادی در جنوب شهر ملایر خریداری و آباد کرد، محله‌هایی که بعدها زورآباد و فرح‌آباد نام گرفت. همچنین او روستاهای زیاد در اطراف ملایر از جمله می‌آباد، کمازان، پری و … اجاره و آباد کرد.

میرزا‌محسن‌آقا به واسطه ارتباط با درباریان در سال ۱۲۸۸ نماینده ملایر، نهاوند و توسرکان در دوره دوم مجلس شورای اسلامی شد و توانست با به خدمت‌گیری معماران معروف آن زمان این عمارتِ با شکوه را بسازد.

کل فضای این عمارت شامل منزل مسکونی، محوطه بیرونی، حسینیه، زور‌خانه، حمام و اصطبل بوده است. که به طور کلی در واقع مهم‌ترین قسمت‌های آن اندرونی،حسینیه و اصطبل بوده است. که حسینیه مهم‌ترین بخش این بنا محسوب می‌شود.

بعد‌ها بخش حسینیه این مجموعه توسط اسدالله‌خان‌ لطفعلیان خریداری شده و کاربری مسکونی گرفت. این بخش در دو طبقه ساخته شده و در سه ضلع حیاط مرکزی اتاق‌هایی با کاربری‌های مختلف و با نماهای بسیار زیبای آجری به صورت دوطبقه دیده می‌شود. سقف طبقه همکف پوشیده از طاق های آجری زیباست و پوشش طبقه فوقانی آن به صورت مسطح با تیر‌چوبی است.

در تاریخ ۱۹ اسفند ۱۳۸۰ این بنای تاریخی توسط میراث فرهنگی خریداری و به شماره ۴۸۹۲ به ثبت آثار ملی ایران رسید و تغییراتی از جمله ساخت موزه مردم‌شناسی با ماکت‌هایی در حال تهیه شیره انگور و کارگاه‌های صنایع‌دستی در آن ایجاد شد.

هم‌اکنون این بنای آجری ۲ طبقه معروف به خانه لطفعیان (موزه ملایر) با ۱۲۰۰ متر زیربنا، دو حیاط بیرونی و اندرونی، طاق نماهای بلند دو طبقه، شیشه‌های رنگی و درهای چوبی ارسی مظهری از مهارت و ذوق هنرمندان ۱۵۰ سال پیش یکی از جاذبه های گردشگری ملایر محسوب می‌شود.

یکی از عواملی که بر اهمیت تاریخی این موزه افزوده است، وجود اشیای باستانی بوده که از حفاری‌های انجام شده در محدود ملایر به دست آمده است.

از جالب‌ترین قسمت‌های این موزه برای بازدید کننده‌ها، موزه مردم‌شناسی است که طریقه پخت شیره انگور ملایر به روش سنتی را با استفاده از ماکت ها نشان می‌دهند. شیره‌پزی در ملایر از سنت‌های قدیمی در شهریور ماه است که مقارن با زمان برداشت انگور در این شهر است.

کیک کشمشی

کیک کشمشی

مواد لازم برای کیک کشمشی:
آرد ۳ پیمانه
روغن ۱ پیمانه
شکر ۱ پیمانه
تخم مرغ ۴ عدد
کشمش ملایر یک فنجان
گردو مقدار لازم
شیر یک پیمانه
گلاب نصف پیمانه
بیکینگ پودر ۱ قاشق غذا خوری
وانیل یک قاشق چای خوری

طرز تهیه:
اول از همه کشمش را شسته و کامل خشک می‌کنیم و با گردو‌های خورد شده قاطی می‌کنیم و ۲قاشق آرد به آن می‌زنیم و کنار نگه می‌داریم.

از طرف دیگر تخم‌مرغ، شکر و وانیل را در یک ظرف جدا با همزن می‌زنیم سپس روغن، شیر و گلاب را اضافه می‌کنیم.
آرد و بیکینگ‌پودر را باهم مخلوط می‌کنیم و ۳بار الک می‌کنیم.
و کم‌کم به مواد دیگر اضافه می‌کنیم و هم‌می‌زنیم.
کامل که مخلوط شد، به آن کشمش و گردو را اضافه می‌کنیم و در فر می‌گذاریم که از قبل داغ شده است.
کیک کشمشی آمادست! 😋

چند نکته تکمیلی:

نکته اول
بهتر است درجه فر شما روی متوسط‌ترین حالت تنظیم شود و بعد از ۲۰ دقیقه با فروکردن خلال دندون یا چنگال آن را چک کنید.

نکته دوم
اگر دوست ندارید خیلی شیرین شود، می‌توانید شکرش را نصف یا ۳/۴ پیمانه کنید، چون کشمش هم می‌تواند باعث شیرین شدن آن شود.

میتونید دستورهای دیگه این غذای خوشمزه رو از اینجا زیر دنبال کنید.

 

شیره و حلوا

حلوا شیره انگور

 

مواد اولیه ای که برای پختن حلوا با شیره انگور احتیاج داریم:

آرد

روغن (نصف مقدار آرد)

شیره انگور ملایر (با توجه به میزانی که تمایل دارید شیرین بشود)

گلاب

کنجد

طرز تهیه حلوا شیره انگور: اول آرد را تفت می دهیم تا مقداری تغییر رنگ بدهد؛ سپس روغن را به آن اضافه می کنیم و دوباره تفت می دهیم تا رنگش تیره تر بشود. از آن طرف شیره رو با آب (اندازه روغن) و گلاب رقیق می کنیم و به روغن و آرد اضافه می کنیم.

دوباره همه را باهم تفت می دهیم تا زمانی که به رنگ دلخواه برسد(نه خیلی روشن و نه خیلی تیره). و در آخر به آن کنجد اضافه می کنیم. و تمام!

چند تا نکته:

نکته اول: اگه آرد را زیاد تفت بدهیم ممکنه است بسوزد که هم از لحاظ ازش غذایی افت می کند و هم مزه آن تلخ می شود، پس مواظب باشید و  هنگام تفت دادن از آن غافل نشوید.

نکته دوم: می توانید به آن مقداری زعفران هم اضافه کنید. خوشبو و خوشرنگ تر می شود.

نکته سوم: در آخر برای بهتر جا افتادن حلوا بهتر است برای چند دقیقه، ظرف رو به شکل گهواره ای رو شعله حرکت بدهید.

ملایر در 1324

مقاله‌ای درباره‌ی ملایر، از دهه‌ی بیست شمسی

آنچه در ادامه می‌خوانید متن مقاله‌ای است از «محسن عمادملایری» که در شهریور سال 1328 در مجله‌ی یغما منتشر شده‌است (صفحه 237 تا 239: فایل pdf). نسخه‌ی اولیه‌ی این مقاله ابتدا در فروردین 1324 در ماه‌نامه‌ی آموزش و پرورش منتشر شده‌است. این مقاله حاوی نکات تاریخی در باب ملایر است و همچنین توصیفی از وضعیت ملایر در آن روزگار (با تکیه بر آموزش و پرورش) دارد. بنابراین مطالعه‌ی آن برای علاقه‌مندان خالی از لطف نیست:

 

«ملایر‌ با اینکه نسبت به دو شهرِ قدیمیِ نهاوند و تویسرکان جدیدالبناء است، معذلک از حیث‌ موقعیت‌، مرکزیت‌ِ ولایات ثلاث را یافته است. یکی از قراء خالصه‌ی دولتی به نام «دولت‌آباد» در این‌ محل وجود داشته که اکنون نیز مجاور شهر، به کله یکی از محلات ملایر‌ است و وجه تسمیه‌ی دولت‌‌آباد‌ ملایر هم از این جهت است. آبادی ملایر در اواخر دوره‌ی سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار و به دست شیخعلی‌میرزا شیخ‌الملوک شروع شده.

شیخ‌الملوک که شخصاً تعریف جداگانه‌ای در طرز حکومت‌ خود دارد و داستان زفاف او با دختر پادشاه پریان هنوز در افواه است به رقابت برادرانِ خویش که در بروجرد و اراک و کرمانشاهان سلطه داشته‌اند، مصمم به احداث شهر ملایر می‌شود. بدواً مدرسه‌ و حمام‌ و بازار و کاروان‌سرا و عماراتی بنا نموده و تدریجاً از قصبات اطراف و از سایر شهرستان‌ها اشخاص را برای توطن و سکونت دعوت می‌نماید تا رفته‌رفته جنبه‌ی شهری به خود می‌گیرد. بیشتر از طرف خوانسار‌ و اصفهان‌ و بخش‌های اراک (آشتیان-تفرش)کم و بیشی هم از همدان جلاء وطن کرده در این شهرستان توطن اختیار می‌کنند. خوانین و مالکینِ دهات اطراف نیز سکونت شهر را ترجیح می‌دهند.

از‌ احکام‌ دولتی که به عمران و آبادی آنجا خدماتی شایان نموده‌اند مرحوم سلطان عبدالمحمد سیف‌الدوله فرزند مرحوم عضدالدوله برادر بزرگ مرحوم عین‌الدوله است که در سال 1305 هجری به حکمرانی‌ ملایر‌ منصوب‌ شده. این شاهزاده در موقع‌ فروش‌ خالصجات‌ دولتی در سال 1309 هجری، قسمت عمده‌ی خالصه را خرید می‌کند.

مرحوم حاجی سیف‌الدوله دامنه‌ی کوه شمالی شهر را به مقدار‌ تقریبا‌ً چهار‌کیلومتر مشجّر و عمارات و قلاع متعدده احداث و پارک معروف‌ آنجا‌ را ایجاد می‌کند. این پارک یکی از تفرج‌گاه‌های خوب کشور و مورد توجه و تمجید خودی و بیگانه می‌باشد و فاصله‌ی آن تا‌ شهر‌ سه‌ کیلومتر است.

بعد از استقرارِ رژیم مشروطیت، نخستین کسی که‌ در صفحه‌ی غرب اقدام به تأسیسِ مدرسه‌ی جدید به مقتضای عصر نمود، مرحوم حاج سیف‌الدوله بود که همین پارک‌ مجلل‌ را‌ محل مدرسه قرار داد و تمام لوازم و اثاثه‌ی مدرسه را فراهم آورد‌، و مرحوم‌ خان باباخان طهرانی را که آن موقع در تهران مدرسه‌ی ملی شخصی داشت، استخدام نمود و با‌ خانواده‌ به ملایر‌ آورد و مدرسه را مفتوح ساخت (1328 هجری).

خان باباخان مدیریِ مدرسه و تعلیم‌ کلام‌اللّه‌ را‌ با علم تجوید عهده‌دار بود، و برای هر کلاس یک معلم مخصوص استخدام کرد. معلم‌ و مدیر‌ و خدمه‌‌ی مدرسه هر روز غذای ظهر را مهمان مرحوم حاجی سیف‌الدوله بودند، دانش آموزان‌ هم‌ غذای ظهر را همراه می‌آوردند و هر روز بعد از صرف غذا صفوف نماز‌ جماعت‌ به‌ پیش‌نمازی یکی از شاگردان برپا می‌شد. برنامه‌ی کلاس‌ها این بود:

کلاس اول: مقدمات الفباء.
کلاس‌ دوم‌: خواندن و نوشتن فارسی.
کلاس سوم: نصاب الصبیان، حساب، سیاق قدیمی.
کلاس چهارم: مدارج‌ القرائه‌ و چهار‌ عمل اصلی از روی حساب علی‌خان.
کلاس پنجم: جغرافی آسیا و جامع المقدمات و مشق خط‌، حساب‌ اعشاری.
کلاس ششم: فرانسه، صرف و نحو، گلستان سعدی، جغرافیای اروپا و آسیا، حساب‌ کسر‌ و مرابحه‌.
کلاس هفتم: منطق، فقه، کلیله و دمنه، حسن خط، تفسیر قرآن، قواعد الجلیه (1)

مجموع دانش‌آموزانی‌ که‌ از‌ شهر به مدرسه می‌آمدند در حدود دویست نفر بودند و اتباع و فرزندان مرحوم سیف‌‌الدوله‌ هم در این کلاس‌ها تحصیل می‌کردند. تا موقع طلوع سالارالدوله وضع مدرسه خیلی مرتب بود‌ و شاگردان‌ هر سال به تشخیص مدیر و معلم کلاس مربوطه ارتقاء می‌یافتند. آنها که در‌ مدرسه‌ی سیفیه‌ تحصیل کرده‌اند فعالاً در زمره‌ی اشخاص فاضلی‌ هستند‌ که‌ هرکدام به نوبه‌ی خود موفق شده‌اند خدماتی به‌ کشور‌ بنمایند.

ظهور سالارالدوله و توقف اردوی چریکی او در حدود ده‌هزار نفر‌ به مدت‌ 15 روز در‌ ملایر‌ و تحمیل‌ عمده‌ی این عده به شاهزاده باعث انحلال‌ مدرسه‌ و تفرقه‌ی معلمین گردید. پارک به آن عظمت به بهانه‌ی توقف سالارالدوله دستخوش حریق‌ و خرابی‌ شد، معذلک مرحوم سیف‌الدوله با‌ روح خستگی‌ناپذیری بعد‌ از‌ اعاده‌ی امنیت اقدام به مرمت کرد‌ و همان‌ اساس اولیه را با وضع بهتری تجدید نمود و وصیت کرد که ثلث اموال‌ او‌ در نگاهبانی مدرسه و ایجاد مریض‌خانه‌ و پذیرایی‌ غربا‌ در محلی بنام‌ خانقاه‌ (آن مرحوم از مشایخ‌ سلسله‌‌ی صفا و از مریدان خاص مرحوم حاج میرزا حسن صفی علیشاه بود) صرف شود.

بعد‌ از‌ فوت آن مرحوم مدرسه را به دبستانی‌ اختصاص‌ دادند که‌ الآن‌ هم‌ دایر است ولی متأسفانه‌ ظاهراً بیش از چهار کلاس ندارد و امید است با فرهنگ دوستیِ اعقاب آن مرحوم مخصوصا‌ً آقای‌ محمود عضدی با درآمد هنگفت املاک‌ِ ثلث‌، این‌ دبستان‌ به دبیرستانی‌ آبرومند تبدیل گردد‌.

ملایری‌ها‌ مردمی باهوش و بااستعدادند و در تمام نهضت‌هایی که در ادوار مختلفه از مرکز شروع شده، پیش‌قدم‌ بوده‌اند‌، مردم این شهر از زن و مرد زحمت‌کش‌ و با‌صنعت‌ هستند‌. هنر‌ قالی‌‌بافی در ملایر و دهات آن رواج به‌سزایی دارد و برعکس سایر شهرستان‌ها که غالب مردها و پسرها مشغول قالی‌بافی هستند، در ملایر زنان و دوشیزگان با مهارت مخصوص قالی‌ می‌بافند.

ملایر علاوه از موقعیتِ صنعتی، تقریباً مرکز محصول خشک‌بار است. کشمش و انگور فراوان دارد که علاوه از مصرف اهالی مقادیر زیادی به خارج می‌فرستند. کوه‌های شهر و اطراف کتیرایِ بازار خارجه‌ را‌ می‌دهد که با زحمت و مشقتِ خاصی تحصیل می‌شود. در دام‌پروری و نگاه‌داری احشام رعایای ملایر مزیت خاصی دارند. لبنیات ملایر معروف است.

اگر در ملایر مدرسه‌ی کشاورزی تأسیس شود، با‌ هوش‌ و استعدادی که مردم آنجا در فراگرفتن کشاورزی عصر جدید دارند، بی‌هیچ تردید سودی عظیم عاید کشور خواهد شد».

پایان.

خانواده‌های قدیمی ملایر

در سال 1224 قمری (یعنی بیش از دویست سال پیش)، شاهزاده شیخعلی میرزا به دستور فتحعلی شاه، رهسپار ملایر شد و به عنوان حاکم ملایر و تویسرکان (دولت آباد) در این منطقه مستقر شد.

□ طوایفی که در آن زمان در این منطقه ساکن بودند به شرح زیر است:

زندیه، شاملو، ترکمان، شیرعلیخان، حاج جعفرخان و مردم دهکده‌ی چوبین.

□ خانواده‌های زیر مقارن ورود شیخعلی میرزا در دولت آباد ملایر ساکن شدند:

مصدقی، ناظمی،‌تاج‌بخش

□ یکی دیگر از خانواده‌های قدیمی ملایر خانواده‌ی عضدی است که از نسل شاهزاده سیف الدوله فرزند عضدالسلطان پسر فتحعلی شاه هستند.

□ خانواده‌های زیر نیز مدتی بعد در روزگار محمدشاه و ناصرالدین شاه، از شهرهای دیگر مانند نهاوند، تویسرکان، فراهان، خوانسار و اصفهان به ملایر مهاجرت کردند و به تدریج صاحب نفوذ شدند:

فتاحی، میرشاهی، خوانساری، میرکمالی، کشاورزیان، کتیرایی، مدنی و محمدی.

 

منبع: جواد جعفری، ملایر و مردم آن، چاپخانه‌ی چهر، 1348 شمسی، ص7 و 8.

وصف ملایر در حدایق السیاحه

در کتاب حدایق السیاحه که در سال 1242 قمری نگارش یافته‌است، ملایر این گونه توصیف شده‌است:

«ذکر ملایر: ناحیه ای است از عراق عجم، از اقلیم چهارم. آبش خوب و هوایش مرغوب و مشتمل است بر قرای دلگشای و دهات رغبت فزای و طرف شمالش را جبل الوند گرفته و سمت جنوبش گشاده است و اکثر قرای آن در زمین هموار اتفاق افتاده است. مردمش همگی شیعه‌ی امامیه و فارسی‌زبانند و اکثر میوه‌های سردسیری‌اش ممتاز و دوشاب آنجا به امتیاز است. و دارالاماره ی آنجا چوبین نام دارد و چون شاهزاده شیخعلی میرزا آن قریه را محل نشیمن ساخته، اسم آن قریه را دولت آباد گذاشته و اکنون قصبه‌ای بزرگ است».

دوشاب همان شیره‌ی انگور است. همان‌طور که می‌بینید در دوران قاجار (و پیش از آن) شیره‌ی ملایر در ایران شهره بوده‌است.

منبع: زین العابدین شیروانی، حدایق السیاحه، ختم تالیف شنبه 18 ذیحجه 1242 ق در شیراز، نسخه خطی کتابخانه ملی ش بازیابی 15848، صفحه 625.

 

ملایر، سرزمین کریم‌خان زند

تا دوره‌ی قاجار در محل شهر ملایر امروزی، ایل‌هایی مانند ایل زند زندگی می‌کردند. کریم‌خان زند معروف‌ترین رهبر ایل زند است که در روستای کمازان و پری (از روستاهای ملایر) می‌زیست. او پس از مرگ نادرشاه افشار، ابتدا بر نواحی اطراف (تویسرکان و همدان) و سپس نواحی غربی و جنوبی ایران تسلط پیدا کرد و سلسله‌ی زندیه را تأسیس کرد. کریم‌خان، هیچ‌گاه به رسم سلاطین تاج‌گذاری نکرد بلکه خود را وکیل الرعایا (نماینده مردم) نامید.

یکی از منابع مهم در خصوص زندگی او، کتاب کریمخان زند، نوشته‌ی عبدالحسین نوایی است. من نسخه‌ی قدیمی این کتاب را در اختیار دارم ولی چاپ جدید آن را هم می‌توانید تهیه کنید. احتمالاً امکان سفارش آنلاین هم باشد.

کتاب کریمخان زند

دکتر عبدالحسین نوایی، کریم‌خان زند را چنین توصیف می‌کند:

«مردی که از سپاهی‌گری خود را به سلطنت رسانید ولی در هنگام قدرت به همان سادگی سپاهی‌گری باقی ماند. مردی که از میان مردم عادی برخاست و پس از آنکه بیست سال مبارزه کرد و جنگید و بر قدرتی مطلق دست یافت، باز خود را از مردم کنار نگرفت. بلکه همه‌ی وقت در فکر آنان بود. مردی که قدرت داشت ولی فاسد نشد، سواد نداشت ولی خوب فکر کرد. شاه بود ولی به دنبال عنوان سلطنت نرفت و تنها هدفش این بود که مردم ایران، رعایا و پیشه‌وران در آسایش باشند و بتوانند بر جراحتی که در طی بیست سال سلطه‌ی نادری و بیست سال هرج و مرج و فترت بر پیکر ناتوان آنان رسیده‌بود، مرهم نهند. او مردی بود که تا آخر زندگی خود، در میان مردم بود و وقتی که مرد، مردم شیراز در مرگش به تلخی گریستند، زیرا به حق فکر می‌کردند که پدری مهربان و سرپرستی دقیق و شاهی عطوف و مردی آزادفکر و بلند اندیشه را از دست داده‌اند. وقایع بعد نشان داد که آنان تا چه حد در این باره درست اندیشیده بودند». (ص 309 و 310)

در مورد ریشه‌ی ملایری کریم‌خان و ایل زند نیز می‌توانید این قسمت از کتاب را ببینید:

«در زمان علی‌شاه، طوایف مختلفی که نادرشاه آنان را به زور کوچانیده‌بود و در خراسان سکنا داده‌بود، روی به وطن‌های خود نهادند. یکی از طوائف طائفه‌ی زند بود که تحت سرپرستی دو برادر به نام کریم و صادق به وطن خود بازگشتند. این طایفه اصلاً از محال پیری و کمازان از توابع ملایر و به متعلق به طوایف لر بود. در دوران هرج و مرجی که بر اثر شکست صفویه و آمدن افاغنه از مشرق و استقرار عثمانیان در مغرب ایران پیش آمده بود، این طایفه به هیچ قدرتی سر فرود نیاورد: نه خراج‌گزار افاغنه شد، نه خدمت‌گزار عثمانیان. بلکه با روش جنگ و گریز و به اصطلاح آن زمان با عملیات «قزاقی» دائماً مزاحم اردوی عثمانیان بود.» (ص35)

تصویر این صفحه از کتاب:

کریمخان زند، اهل ملایر

در دانشنامه‌ی ایرانیکا (زیر نظر احسان یارشاطر)، ایل زند چنین توصیف شده‌است(منبع):

The Zand were a pastoral tribe of the Lak branch of the northern Lors, ranging between the inner Zagros and the Hamadān plains, centered on the villages of Pari and Kamāzān in the vicinity of Malāyer.

همان‌طور که در ابتدا گفتیم، در همه‌ی این متون، مرکز استقرار ایل زند، روستاهای کمازان و پری از توابع ملایر عنوان شده‌است که در حدود 20 کیلومتر با شهر ملایر امروزی فاصله دارند. این دو روستای تاریخی در نزدیکی منطقه‌ی حفاظت شده‌ی لشکردر قرار دارند. لشکردر زیستگاه جانورانی مانند گرگ، روباه، خرگوش، کبک و تیهو است. دیگر روستاهای این منطقه عبارت‌اند از: جوزان، توسک، مانیزان، قلعه باباخان، بابلقانی (روستای پدری من)، زنگنه، احمدیه و … این منطقه در کنار دره‌ی تاریخی و حاصلخیز جوزان قرار دارد که به دلیل استمرار کشت و بهره‌وری بالا در کشت انگور، امروزه به عنوان یکی از میراث جهانی کشاورزی در سازمان جهانی فائو شناخته می‌شود.

کریم‌خان زند لر بود یا لک؟!

اگر به متن عبدالحسین نوایی و مدخل ایرانیکا توجه کنید، متوجه تفاوت کوچکی می‌شوید: در متن اول ایل زند یک ایل لر و در متن دوم از «شاخه‌ی لک از لرهای شمالی» خوانده شده‌است.

من شخصاً تخصصی در مورد تقسیم‌بندی دقیق اقوام لر، لک و … ندارم اما متوجه شده‌ام که همین مسئله‌ی ساده امروزه تبدیل به یک دعوا و تعصب در میان بعضی از مردم شده‌است. عده‌ای طایفه‌ی زند و کریمخان را لر می‌دانند و عده‌ای لک و این موضوع تبدیل به مشاجره در میان آنها شده‌است. من این مسئله را وقتی متوجه شدم که در یک ویدیوی کوتاه، در صفحه‌ی اینستاگرامِ من لهجه دارم (این ویدیو) اشاره‌ای به ایل زند به عنوان یک ایل لر کردم. این پست در میان جمع‌‌هایی که خود را لک می‌دانستند، پخش شد و ناگهان سیلی از کامنت‌های تند و تیز از طرف این افراد سرازیر شد.
به عنوان فردی که تا حدی متون دسته‌اول تاریخی دوران زند و قاجار را تورق کرده‌ام، می‌توانم بگویم که لُر خطاب کردن این ایل‌ها مسئله‌ی متداول و رایجی بوده‌است و چه بسا بیان صحیحی هم باشد. در کتاب رستم‌التواریخ که یک منبع دسته‌اول و بسیار مهم از آن روزگار است، نقل قولی از کریم‌خان‌زند وجود دارد که خود او مستقیماً خودش را یک لُر خطاب می‌کند.

(منبع: رستم التواریخ، انتشارات دنیاى كتاب‏، جلد اول، ص 338)

البته نه رستم التواریخ و نه هیچ منبع تاریخی دیگری، یک منبع قطعی نیست. به کتاب رستم التواریخ هم مانند هر منبع دیگر نقدهایی وارد است، اما اتفاقاً در این مورد خاص که به طور ضمنی ما را از واژگان و ادبیات رایج آن روزگار باخبر می‌کند، فکر می‌کنم می‌توان به آن اتکا کرد.
تصویر زیر بخشی از کتاب نامه‌ی خسروان، نوشته‌ی جلال‌الدین میرزا قاجار در دوران ناصرالدین شاه است (صفحه 412 و 413، چاپ سنگی، 1298 ه.ق.)

نامه خسروان

این کتاب یک تاریخ مختصر و فشرده از ایران است و همان‌طور که در تصویر بالا می‌بینید، چنین می‌گوید: «زند از لرهایی است که در ملایر جایگاه داشتند…» غرضم از نمایش این تصاویر، نمایش فضای رایج در کتب تاریخی آن روزگار است.
در نهایت مسئله این است که خط کشی دقیقی برای تعریف قومیت‌ها وجود ندارد و من هم می‌دانم که اختلاف در متون مختلف وجود دارد. ممکن است طبق بعضی تعریف‌های امروزی ایل زند را لک به عنوان شاخه‌ی خاصی از لرهای شمالی بدانیم یا حتی لک به عنوان شاخه‌ای کاملاً مجزا که روزگاری از قوم کرد منشعب شده‌است (مقاله‌ی دکتر محمدرضا همزه‌ای در ایرانیکا را ببینید: منبع).

از طرفی بر اساس متون دیگری که به آنها اشاره شد، ایل زند را می‌توان یک ایل لر خطاب کرد. عیسی قائدرحمت در مقاله‌ای معتقد است که قوم زند همراه لر خوانده می‌شدند و اولین بار در یک رساله‌ی آمار مالی و نظامی از محمدحسن مستوفی (تقریباً بعد از 1215 قمری) به عنوان «لرهای لک» خوانده شده‌اند و پیش از آن بی‌سابقه بوده‌است (منبع).

بحثی درباره‌ی قوم‌گرایی

این را هم یادمان باشد که چیزی به نام خلوص نژادی وجود ندارد و همه‌ی اقوامی که ما آنها را می‌شناسیم (از ترک و کرد و لر و لک و بلوچ و ترکمن و عرب و …) همه مدام در حال مخلوط شدن با یکدیگر هستند. کتاب اختراع قوم یهود نوشته‌ی شلومو زند، می‌تواند در این زمینه بسیار آگاهی‌بخش باشد. هرچند این کتاب به منظور اصلاح تصور غلط در مورد وجود قومی به نام قوم یهود نوشته شده‌است، اما برای همه‌ی افرادی هم که به هر شکل، گرفتار نوعی از قوم‌گرایی هستند، می‌تواند مفید باشد. مثلاً وقتی کسی می‌گوید ما تُرک‌ها فلان‌جور هستیم یا ما آریایی‌ها یا ما عرب‌ها، باید به این فکر کرد که منظور از این ما چیست؟ مثلاً اگر منظور جمعی است که یک زبان مادری خاص دارند، یا در مجموعه‌ای از آداب و رسوم مشترک هستند، این جمله قابل فهم است و می‌تواند معنی‌دار باشد، اما اگر منظور یک گروه مجزا از سایر اقوام است که مثلاً 100 سال پیش هم مجزا بوده‌اند و 100 سال بعد هم مجزا خواهند بود، تصور اشتباهی است. کسی که امروز خودش را عرب می‌داند ممکن است نوه‌ی یک تُرک باشد. و نوه‌ی همین شخص ممکن است خودش را یک کُرد تلقی کند. در واقع همان‌طور که ظرف چند سال می‌توان به یک زبان مسلط شد، ظرف یکی دو نسل هم می‌توان بین اقوام جابه‌جا شد. دانستن این حرف‌ها می‌تواند تا حدی جلوی افراط‌گری ما در این موضوعات را بگیرد.

بگذارید حالا که به دیگران جوال‌دوز می‌زنم، چند سوزن هم به خودم بزنم. من سید هستم. یعنی شخصی که از نسل حضرت محمد (ص) تلقی می‌شود، یعنی پدرِ پدرِ پدرِ … من به یک شخص خاص می‌رسد. می‌دانید این موضوع در میان یهودیان دقیقاً برعکس است؟ یعنی بین آنها یهودیت بر اساس مادر منتقل می‌شود. کسی که یهودی است معتقد است که مادرِ مادرِ مادرِ مادرِ … او یک یهودی اصیل بوده‌است. خب حالا بیایید حالت‌های دیگر را هم در نظر بگیریم. مثلاً پدرِ مادرِ پدرِ مادرِ پدرِ پدرِ پدرِ پدرِ مادرِ مادرِ پدرِ من چه کسی بوده‌است؟ این شخص ممکن است یک مغول شکارچی بوده باشد. یا یک مسیحی آشوری معتقد. یا یک کرد بسیار غیرتی. یا یک عرب سنّی‌مذهب. یا یک برده‌ی زحمت‌کش زنگباری که با کشتی از آفریقا به جنوب ایران آمده است.

خلاصه اینکه وقتی ما n نسل به عقب می‌رویم، با 2 به توانِ n آدم روبرو می‌شویم که همه‌ی آنها اجداد ما هستند. ممکن است قیافه‌شان اصلاً شبیه ما نباشد. ممکن است زبان مادری‌شان، محل تولدشان، رنگ پوستشان، آداب و رسومشان و … هیچ ربطی به ما نداشته باشد. اگر ده نسل بالاتر برویم، یعنی مثلاً حدود 300 سال پیش، با هزار جد روبرو هستیم (در صورتی که از ازدواج‌های فامیلی صرفه‌نظر کنیم). و اگر مثلاً 1000 سال عقب‌تر برویم با اجدادی بسیار بسیار بیش از این روبرو خواهیم شد که محتملاً هر نوع انسانی از هر قومیت و زبان و رنگ پوست و دینی بین آنها پیدا می‌شود.