بایگانی برچسب برای: تاریخ ملایر

ملایر در 1324

مقاله‌ای درباره‌ی ملایر، از دهه‌ی بیست شمسی

آنچه در ادامه می‌خوانید متن مقاله‌ای است از «محسن عمادملایری» که در شهریور سال 1328 در مجله‌ی یغما منتشر شده‌است (صفحه 237 تا 239: فایل pdf). نسخه‌ی اولیه‌ی این مقاله ابتدا در فروردین 1324 در ماه‌نامه‌ی آموزش و پرورش منتشر شده‌است. این مقاله حاوی نکات تاریخی در باب ملایر است و همچنین توصیفی از وضعیت ملایر در آن روزگار (با تکیه بر آموزش و پرورش) دارد. بنابراین مطالعه‌ی آن برای علاقه‌مندان خالی از لطف نیست:

 

«ملایر‌ با اینکه نسبت به دو شهرِ قدیمیِ نهاوند و تویسرکان جدیدالبناء است، معذلک از حیث‌ موقعیت‌، مرکزیت‌ِ ولایات ثلاث را یافته است. یکی از قراء خالصه‌ی دولتی به نام «دولت‌آباد» در این‌ محل وجود داشته که اکنون نیز مجاور شهر، به کله یکی از محلات ملایر‌ است و وجه تسمیه‌ی دولت‌‌آباد‌ ملایر هم از این جهت است. آبادی ملایر در اواخر دوره‌ی سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار و به دست شیخعلی‌میرزا شیخ‌الملوک شروع شده.

شیخ‌الملوک که شخصاً تعریف جداگانه‌ای در طرز حکومت‌ خود دارد و داستان زفاف او با دختر پادشاه پریان هنوز در افواه است به رقابت برادرانِ خویش که در بروجرد و اراک و کرمانشاهان سلطه داشته‌اند، مصمم به احداث شهر ملایر می‌شود. بدواً مدرسه‌ و حمام‌ و بازار و کاروان‌سرا و عماراتی بنا نموده و تدریجاً از قصبات اطراف و از سایر شهرستان‌ها اشخاص را برای توطن و سکونت دعوت می‌نماید تا رفته‌رفته جنبه‌ی شهری به خود می‌گیرد. بیشتر از طرف خوانسار‌ و اصفهان‌ و بخش‌های اراک (آشتیان-تفرش)کم و بیشی هم از همدان جلاء وطن کرده در این شهرستان توطن اختیار می‌کنند. خوانین و مالکینِ دهات اطراف نیز سکونت شهر را ترجیح می‌دهند.

از‌ احکام‌ دولتی که به عمران و آبادی آنجا خدماتی شایان نموده‌اند مرحوم سلطان عبدالمحمد سیف‌الدوله فرزند مرحوم عضدالدوله برادر بزرگ مرحوم عین‌الدوله است که در سال 1305 هجری به حکمرانی‌ ملایر‌ منصوب‌ شده. این شاهزاده در موقع‌ فروش‌ خالصجات‌ دولتی در سال 1309 هجری، قسمت عمده‌ی خالصه را خرید می‌کند.

مرحوم حاجی سیف‌الدوله دامنه‌ی کوه شمالی شهر را به مقدار‌ تقریبا‌ً چهار‌کیلومتر مشجّر و عمارات و قلاع متعدده احداث و پارک معروف‌ آنجا‌ را ایجاد می‌کند. این پارک یکی از تفرج‌گاه‌های خوب کشور و مورد توجه و تمجید خودی و بیگانه می‌باشد و فاصله‌ی آن تا‌ شهر‌ سه‌ کیلومتر است.

بعد از استقرارِ رژیم مشروطیت، نخستین کسی که‌ در صفحه‌ی غرب اقدام به تأسیسِ مدرسه‌ی جدید به مقتضای عصر نمود، مرحوم حاج سیف‌الدوله بود که همین پارک‌ مجلل‌ را‌ محل مدرسه قرار داد و تمام لوازم و اثاثه‌ی مدرسه را فراهم آورد‌، و مرحوم‌ خان باباخان طهرانی را که آن موقع در تهران مدرسه‌ی ملی شخصی داشت، استخدام نمود و با‌ خانواده‌ به ملایر‌ آورد و مدرسه را مفتوح ساخت (1328 هجری).

خان باباخان مدیریِ مدرسه و تعلیم‌ کلام‌اللّه‌ را‌ با علم تجوید عهده‌دار بود، و برای هر کلاس یک معلم مخصوص استخدام کرد. معلم‌ و مدیر‌ و خدمه‌‌ی مدرسه هر روز غذای ظهر را مهمان مرحوم حاجی سیف‌الدوله بودند، دانش آموزان‌ هم‌ غذای ظهر را همراه می‌آوردند و هر روز بعد از صرف غذا صفوف نماز‌ جماعت‌ به‌ پیش‌نمازی یکی از شاگردان برپا می‌شد. برنامه‌ی کلاس‌ها این بود:

کلاس اول: مقدمات الفباء.
کلاس‌ دوم‌: خواندن و نوشتن فارسی.
کلاس سوم: نصاب الصبیان، حساب، سیاق قدیمی.
کلاس چهارم: مدارج‌ القرائه‌ و چهار‌ عمل اصلی از روی حساب علی‌خان.
کلاس پنجم: جغرافی آسیا و جامع المقدمات و مشق خط‌، حساب‌ اعشاری.
کلاس ششم: فرانسه، صرف و نحو، گلستان سعدی، جغرافیای اروپا و آسیا، حساب‌ کسر‌ و مرابحه‌.
کلاس هفتم: منطق، فقه، کلیله و دمنه، حسن خط، تفسیر قرآن، قواعد الجلیه (1)

مجموع دانش‌آموزانی‌ که‌ از‌ شهر به مدرسه می‌آمدند در حدود دویست نفر بودند و اتباع و فرزندان مرحوم سیف‌‌الدوله‌ هم در این کلاس‌ها تحصیل می‌کردند. تا موقع طلوع سالارالدوله وضع مدرسه خیلی مرتب بود‌ و شاگردان‌ هر سال به تشخیص مدیر و معلم کلاس مربوطه ارتقاء می‌یافتند. آنها که در‌ مدرسه‌ی سیفیه‌ تحصیل کرده‌اند فعالاً در زمره‌ی اشخاص فاضلی‌ هستند‌ که‌ هرکدام به نوبه‌ی خود موفق شده‌اند خدماتی به‌ کشور‌ بنمایند.

ظهور سالارالدوله و توقف اردوی چریکی او در حدود ده‌هزار نفر‌ به مدت‌ 15 روز در‌ ملایر‌ و تحمیل‌ عمده‌ی این عده به شاهزاده باعث انحلال‌ مدرسه‌ و تفرقه‌ی معلمین گردید. پارک به آن عظمت به بهانه‌ی توقف سالارالدوله دستخوش حریق‌ و خرابی‌ شد، معذلک مرحوم سیف‌الدوله با‌ روح خستگی‌ناپذیری بعد‌ از‌ اعاده‌ی امنیت اقدام به مرمت کرد‌ و همان‌ اساس اولیه را با وضع بهتری تجدید نمود و وصیت کرد که ثلث اموال‌ او‌ در نگاهبانی مدرسه و ایجاد مریض‌خانه‌ و پذیرایی‌ غربا‌ در محلی بنام‌ خانقاه‌ (آن مرحوم از مشایخ‌ سلسله‌‌ی صفا و از مریدان خاص مرحوم حاج میرزا حسن صفی علیشاه بود) صرف شود.

بعد‌ از‌ فوت آن مرحوم مدرسه را به دبستانی‌ اختصاص‌ دادند که‌ الآن‌ هم‌ دایر است ولی متأسفانه‌ ظاهراً بیش از چهار کلاس ندارد و امید است با فرهنگ دوستیِ اعقاب آن مرحوم مخصوصا‌ً آقای‌ محمود عضدی با درآمد هنگفت املاک‌ِ ثلث‌، این‌ دبستان‌ به دبیرستانی‌ آبرومند تبدیل گردد‌.

ملایری‌ها‌ مردمی باهوش و بااستعدادند و در تمام نهضت‌هایی که در ادوار مختلفه از مرکز شروع شده، پیش‌قدم‌ بوده‌اند‌، مردم این شهر از زن و مرد زحمت‌کش‌ و با‌صنعت‌ هستند‌. هنر‌ قالی‌‌بافی در ملایر و دهات آن رواج به‌سزایی دارد و برعکس سایر شهرستان‌ها که غالب مردها و پسرها مشغول قالی‌بافی هستند، در ملایر زنان و دوشیزگان با مهارت مخصوص قالی‌ می‌بافند.

ملایر علاوه از موقعیتِ صنعتی، تقریباً مرکز محصول خشک‌بار است. کشمش و انگور فراوان دارد که علاوه از مصرف اهالی مقادیر زیادی به خارج می‌فرستند. کوه‌های شهر و اطراف کتیرایِ بازار خارجه‌ را‌ می‌دهد که با زحمت و مشقتِ خاصی تحصیل می‌شود. در دام‌پروری و نگاه‌داری احشام رعایای ملایر مزیت خاصی دارند. لبنیات ملایر معروف است.

اگر در ملایر مدرسه‌ی کشاورزی تأسیس شود، با‌ هوش‌ و استعدادی که مردم آنجا در فراگرفتن کشاورزی عصر جدید دارند، بی‌هیچ تردید سودی عظیم عاید کشور خواهد شد».

پایان.

ملایر 50 سال پیش چگونه بود؟

در اطلاعات سرشماری سال 1335 و کتاب «ملایر و مردم آن» که در سال 1348 منتشر شده است، با اطلاعات جالبی درباره‌ی ملایر آن دوران بر می‌خوریم که توصیفی از ملایر در حوالی نیم قرن پیش است.

از جمله اینکه ملایر با حدود 21 هزارنفر جمعیت، دارای 4396 واحد مسکونی است. در تمام شهر فقط 82 ساختمان آجری وجود دارد که عمدتاً  در اطراف پارک سیفیه قرار دارند. بقیه‌ی خانه‌ها هم از خشت و آجر یا خشت خام ساخته شده اند. مسیر ملایر به همدان و بروجرد آسفالت است اما مسیر ملایر به اراک هنوز آسفالت نشده است.

در ملایر 12 دبستان و 3 دبیرستان پسرانه و 5 دبستان و یک دبیرستان دخترانه وجود دارد. مجموعاً هم فقط 50 درصد مردان و 20 درصد زنان سواد دارند. یک سوم دختران در سن 15 تا 19 سالگی و مابقی نهایتاً تا سن 24 سالگی ازدواج می‌کنند.

ابراهیم صفایی در کتاب «تاریخ ملایر» که در سال 1339 منتشر شده است، می‌نویسد: «بیشتر ده‌های ملایر خرده مالک هستند. مالک عمده در ملایر خیلی کم است و اغلب در طهران زندگی می‌کنند و هدف عمده‌ی آن‌ها بهره‌برداری از دسترنج دهقانان محروم و گرسنه‌ی ملایر است. محصول عمده‌ی ملایر انگور، گندم، جو، ذرت، بادام و گردو است. اقسام میوه‌ها در ملایر فراوان است، اما از نوع مرغوب آن نیست. در ملایر نوعی خربزه به عمل می‌آید که به «میرپنجی» معروف است. این خربزه در پاییز به دست می‌آید و بسیار لطیف و شیرین است. نصف پوست آن سبز و نصف پوستش سفید است. پوست آن به نازکی کاغذ است و در هیچ کجای ایران نظیر ندارد. صادرات ملایر هم کشمش، باسلق، چوب، فرش، بادام، گردو، گندم، جو، پوست، پشم و کتیرا است».

ضمناً از توضیحات او در می‌یابیم که در آن زمان، ملایر دارای یک کارخانه‌ی قوی برق، یک کارخانه‌ی یخ مصنوعی (تولید یخ) ، یک کارخانه‌ی کبریت‌سازی با نام «کبریت فرشته»، یک کارخانه‌ی چوب‌بری، چند آسیاب جدید، چند کارخانه‌ی صابون‌پزی، چهار کارخانه‌ی مخصوص خشک‌بار، چند کارگاه فرش‌بافی، یک چاپ‌خانه و یک کارخانه‌ی مشروب سازی به نام «شرکت باده» (احتمالاً از انگور ملایر) بوده است. دو بیمارستان هم با نام‌های «سیفیه» و «فخریه» در ملایر مشغول به کار بوده‌اند.

 

منابع:

ابراهیم صفایی، تاریخ ملایر، چاپ شرق، ص10، 11 و 13.

جواد جعفری، ملایر و مردم آن، چاپخانه‌ی چهر، 1348 شمسی، ص28، 53 و 54.

پایان زندگی شیخعلی میرزا

وقتی در سال 1224 هجری قمری، شهر جدید ملایر با عنوان «دولت آباد» تأسیس شد، فتحعلی شاه یکی از فرزندان خودش شیخعلی میرزا را به عنوان حاکم ملایر منصوب کرد. نمی‌توانیم خدمات شیخعلی میرزا را نظیر ایجاد بازار، مسجد، حمام و مدرسه‌ی علمیه که باعث آبادانی ملایر شد، نادیده بگیریم. اما به هر حال نظام ارباب و رعیتی و ظلم‌هایی که کم و بیش به مردم می‌شد، باعث شد که در سال 1247 هجری قمری اهالی ملایر و تویسرکان علیه شیخعلی میرزا (ملقب به شیخ الملوک) شورش کنند و نهایتاً با فرمان فتحعلی شاه، شیخعلی میرزا موقتاً عزل شد و سپهدار اراکی برای حفظ امنیت، به عنوان حاکم موقت، به ملایر فرستاده شد تا به حساب میان مردم و شیخعلی میرزا رسیدگی کند. پس از بازگرداندن برخی از اموال مردم، مصالحه ای صورت گرفت و شیخعلی میرزا مجدداً حاکم ملایر شد.

در این روزگار فتحعلی شاه افرادی را مسئول نظارت بر کارهای شیخعلی میرزا قرار داد تا وضعیت او را با صراحت و دقت، هرماه به شاه اطلاع دهند. ضمناً به دستور شاه، ملااحمد خراسانی مجتهد، برای تنظیم امور شرعی مردم و نظارت بر کارهای حکومت، از اصفهان عازم ملایر شد. از این پس رفتار شیخعلی میرزا تعدیل شد و عیاشی‌ها و تجاوزهای آشکار را ترک کرد.

یک سال و نیم بعد از روی کار آمدن محمدشاه (جانشین فتحعلی شاه)، شیخعلی میرزا برای شرکت در سلام نوروز به تهران دعوت شد (1251 هجری قمری). شیخعلی میرزا آخرین مراسم نوروزش را در ملایر برگزار کرد و راهی تهران شد. شاه با احترام و مهربانی با او برخورد کرد، اما به او اجازه‌ی بازگشت به ملایر را نداد. چرا که از قدرت و نفوذ عموهایش می‌ترسید (شیخعلی میرزا عموی محمدشاه بود). شیخعلی میرزا چند ماه در تهران ماند و در تیرماه همان سال، به اتفاق جمعی دیگر از عموهای شاه به قلعه‌ی اردبیل فرستاده شدند. محمدشاه یکی از برادرانش به نام «بهمن میرزا» را به حکومت ملایر و تویسرکان و بروجرد منصوب کرد.

شیخعلی میرزا و هر یک از برادرانش به همراه یک همسر و یکی دو فرزند در قلعه‌ی اردبیل حصر خانگی شدند و فقط هفته‌ای یک بار برای استحمام زیر نظر سربازان به شهر اردبیل می‌رفتند. شیخعلی میرزا تا سال 1262 هجری قمری زنده بود و در آن قلعه صاحب فرزندی به نام «صادق میرزا» شد. صادق میرزا بعدها به ملایر آمد و به «هالوصادق خان» معروف شد (هالو کلمه‌ای لری به معنای آقا و بزرگ است). هالو صادق خان تا حوالی صد سال پیش در ملایر زنده بود و با لباس و جبه‌ی خز خود که در تمام فصل به تن داشت و ریش بلند مشکی‌اش معروف بود.

 

منبع: ابراهیم صفایی، تاریخ ملایر، چاپ شرق، ص 47 تا 49.

سیف‌الدوله که بود؟

سیف‌الدوله فرزند عضدالدوله پسر فتحعلی شاه است که طی چند دوره حاکم ملایر بوده است. پس در واقع سیف‌الدوله برادرزاده‌ی شیخعلی میرزا محسوب می‌شود. او اولین بار در سال 1300 هجری قمری از طرف ناصرالدین شاه به حکومت ملایر و تویسرکان منصوب شد و فعالیت‌هایش مجموعاً موجب آبادی و توسعه‌ی بیشتر ملایر شد. از جمله در سال 1304 هجری قمری در شمال شرقی ملایرِ آن روزگار، در دامنه‌ی «کوه گرمه»، باغ وسیع و ساختمان‌های تازه‌ای با نام «پارک سیفیه» ایجاد کرد و سالیان سال، با صرف وقت و هزینه‌ی فراوان، تلاش کرد که این مکان به صورت یک گردشگاه عمومی و شهر کوچک و زیبا تبدیل شود.

در این پارک، یک مسجد و حمام در کنار ساختمان‌های زیبایی ایجاد کرد. به کوشش او پارک سیفیه دارای گل‌کاری‌ها، استخرها و خیابان‌های تمیزی شد. سیف الدوله یک مدرسه و بیمارستان نیز تأسیس کرد که در رشد شهر ملایر بسیار مؤثر بود.

در دوران مشروطه، توجه به مسئله‌ی ارباب و رعیتی و تملکی که سیف الدوله بر بسیاری از زمین‌های ملایر داشت، باعث شد که برخی از مردم ملایر او را مستبد بدانند و علیه او معترض شوند. به این ترتیب جمعی از مردم به حق و جمعی به ناحق به شکایت از او برخواستند. در این روزگار لشکرکشی‌ها و نبردهای مربوط به روزگار مشروطه ملایر را نیز تحت تأثیر قرار داد. سیف الدوله بر کنار شد و ملایر چندین بار مورد هجوم گروه‌های مختلفی قرار گرفت. در این هجوم‌ها پارک و مردم ملایر غارت‌گری‌ها و صدمات زیادی دیدند. مدتی بعد سیف‌الدوله برای دوران کوتاهی حاکم اراک شد و سپس با شکست هم‌فکرانش عزل شد و تحت تعقیب قرار گرفت. پارک سیفیه بار دیگر به غارت رفت و املاک سیف الدوله در تهران توقیف شد. پس از مدتی جریمه‌ی سنگینی از او گرفته شد و با رفع توقیف از اموالش به ملایر بازگشت. سیف الدوله بقیه‌ی عمرش را صرف جبران خرابی‌های پارک سیفیه کرد. در سال 1336 هجری قمری دوباره برای مدتی حاکم ملایر شد و سه سال بعد درگذشت.

او ضمن تعمیر و تجدید ساختمان پارک، یک مقبره بر روی تپه‌ای با صفا برای خود بنا کرده بود و چند روستا را برای نگه‌داری از پارک سیفیه وقف کرده بود.

 

منبع: ابراهیم صفایی، تاریخ ملایر، چاپ شرق، ص 51 تا 55.

ابراهیم صفایی مورخ ملایری

ابراهیم صفایی از مورخین مشهوری است که کتاب‌های متعددی در زمینه‌ی تاریخ مشروطه و تاریخ قاجار نوشته است. او اصالتاً اهل ملایر است و در سال 1339 کتاب ارزشمندی با نام «تاریخ ملایر» منتشر کرده است. این اثر مختصر ابراهیم صفایی در عین حال که نخستین تحقیق تاریخی پیرامون تاریخچه‌ی ملایر است، تا امروز نیز از حیث دقت نظر تاریخی بی رقیب باقی مانده است و هیچ کتاب دیگری نتوانسته است در این زمینه با آن رقابت کند. در این کتاب اطلاعات تاریخی دقیقی در خصوص حضور سیف‌الدوله در ملایر، وضعیت ملایر در جنگ جهانی اول و تاریخچه روحانیون ملایر وجود دارد.

اطلاعیه انتشار تاریخ ملایر

اطلاعیه‌ی انتشار کتاب تاریخ ملایر، نشریه ارمغان، فروردین 1340 شمسی

من در گفتگو با جناب آقای ناصر حسن‌زاده (از مجموعه‌داران اسناد تاریخی) شنیدم که آقای ابراهیم صفایی در اواخر عمر قصد داشت کتاب «تاریخ ملایر» را با اسناد و اطلاعات جدیدتری منتشر کند. متأسفانه وضعیت معیشتی نامناسب به او اجازه‌ی این کار را نداد و  در اواخر عمر، مجبور شد دست‌نوشته‌ها و یادداشت‌های تکمیلی‌اش درباره‌ی تاریخ ملایر را بفروشد. آقای حسن‌زاده گفتند که این دست‌نوشته‌ها هم‌اکنون نزد ایشان است.

تیتر یکی از آخرین مصاحبه‌های ابراهیم صفایی این بود: «با شصت جلد کتاب، حتی از پس هزینه‌های درمانم بر نمی‌آیم»! اگر تحملش را دارید، این مطلب غم‌انگیز را (مربوط به سال 1384) در خبرگزاری مهر بخوانید: لینک.

او می‌گوید: «بیش از يك سال است كه به خاطر مشكل چشم‌هايم به هيچ عنوان حق مطالعه يا نوشتن را ندارم و با وجود اينكه تاكنون سه كتاب از خاطراتم چاپ شده، اما هنوز خاطراتم را با رجال بزرگ تاريخ صدساله‌ی اخیر ايران مكتوب نكرده‌ام و ديگر توان نگارشش را هم ندارم».

ابراهیم صفایی دستی هم بر آتش شعر و ترانه داشت و ترانه‌ی معروف «سیمین بری» سروده‌ی اوست. این موسیقی عاشقانه را با آهنگسازی و صدای جمشید شیبانی بشنوید:

هم جان و هم جانانه‌ای امّا…
در دلبری افسانه‌ای امّا…
امّا ز من بیگانه‌ای امّا…